نجات با توسل به امام زمان (عج)

« بعد از تعطیلات درسی حوزه، عازم گرگان شدیم. در گرگان بعد از پیاده شدن، زن، بچه و وسایل همراه را به پیاده رو بردم و به انتظار ماشین بودیم که ما را به روستا برساند.
در همین هنگام، ماشینی جلوی ما توقف نموده و یکی از سرنشینان ماشین به طرف ما اسلحه کشید، من که از همه جا مأیوس بودم و از روی خلوص نیت و توجه کامل فریاد زدم:
« یا امام زمان! »

ماشین بدون تیراندازی رفت. بعد از چند دقیقه انتظار، دیدم ماشین گشت سپاه آمد، جلوی ما توقف نمود و صدا زد:
« حاج آقا! بفرمایید سوار شوید. » همه سوار شدیم و ماشین حرکت کرد، به من گفتند: « ما در فلان مسیر بودیم، یک وقت دیدیم آقا سیدی جلوی ما را گرفت و فرمود: بروید در فلان خیابان، طلبه ای با زن و بچه منتظر ماشین است. و ما طبق گفته آن سید آمدیم، حالا هر کجا می خواهید بروید بفرمایید که شما را برسانیم. »

من هم جریان خود را گفتم و اینکه متوسل به آقا امام زمان علیه السلام شدم، معلوم شد که آن حضرت سفارش ما را نموده و اینها را به یاری ما فرستادند.

نظرات 2 + ارسال نظر
لعنت خداوند بر اسرائیل و آمریکا چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:36 ب.ظ

خدایا قربونت برم با این بزرگی...که بنده ات رو تنها نمی زاری

خدا قربونت برم با این بزرگیت..که حتی به شیطان هم مهلت دوباره ی توبه دادی

شعار همیشگی من:

اون خدا که من میدونم.حتی آتیشش قشنگه

علی ملاقاسمی شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:16 ب.ظ http://www.hajkazemy89.blogfa.com

من خیلی وقته که میام اینجا خیلی باحاله بهم یه سر بزن ومقالاتم را بخوان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد